با بخت در عتابم و با روزگار هم


با بخت در عتابم و با روزگار هم

با بخت در عتابم و با روزگار هم


با بخت در عتابم و با روزگار هم

با بخت در عتابم و با روزگار هم


با بخت در عتابم و با روزگار هم

با بخت در عتابم و با روزگار هم


وز یار در حجابم و از غم گسار هم

وز یار در حجابم و از غم گسار هم
وز یار در حجابم و از غم گسار هم
وز یار در حجابم و از غم گسار هم
وز یار در حجابم و از غم گسار هم
وز یار در حجابم و از غم گسار هم
وز یار در حجابم و از غم گسار هم
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
اندر جهان منم که محیط غم مرا
اندر جهان منم که محیط غم مرا
اندر جهان منم که محیط غم مرا
اندر جهان منم که محیط غم مرا
اندر جهان منم که محیط غم مرا
اندر جهان منم که محیط غم مرا
اندر جهان منم که محیط غم مرا
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کز اهل بی نصیبم و از راز دار هم
کز اهل بی نصیبم و از راز دار هم
کز اهل بی نصیبم و از راز دار هم
کز اهل بی نصیبم و از راز دار هم
کز اهل بی نصیبم و از راز دار هم
کز اهل بی نصیبم و از راز دار هم
کز اهل بی نصیبم و از راز دار هم
بر بوی هم دمی که بیابم یگانه رنگ
بر بوی هم دمی که بیابم یگانه رنگ
بر بوی هم دمی که بیابم یگانه رنگ
بر بوی هم دمی که بیابم یگانه رنگ
بر بوی هم دمی که بیابم یگانه رنگ
بر بوی هم دمی که بیابم یگانه رنگ
بر بوی هم دمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ وار هم
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ وار هم
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ وار هم
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ وار هم
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ وار هم
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ وار هم
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغ وار هم
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گویند کار طالع خاقانی از فلک
گویند کار طالع خاقانی از فلک
گویند کار طالع خاقانی از فلک
گویند کار طالع خاقانی از فلک
گویند کار طالع خاقانی از فلک
گویند کار طالع خاقانی از فلک
گویند کار طالع خاقانی از فلک
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
با این همه به دولت احمد در این زمان
با این همه به دولت احمد در این زمان
با این همه به دولت احمد در این زمان
با این همه به دولت احمد در این زمان
با این همه به دولت احمد در این زمان
با این همه به دولت احمد در این زمان
با این همه به دولت احمد در این زمان
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم